معنی سیامک صفری

حل جدول

سیامک صفری

از بازیگران فیلم تراژدی

از بازیگران فیلم تجریش ناتمام

لغت نامه دهخدا

صفری

صفری. [ص ُ] (ص نسبی) روی فروش. (مهذب الاسماء). رجوع به صفر شود.

صفری. [ص َ ف َ] (اِخ) تیره ای از شعبه ٔ جباره ٔ ایل عرب از ایلات خمسه ٔ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).

صفری. [ص َ ف َ ری ی] (ع اِ) اول ازمنه. (منتهی الارب). اول الازمنه و تکون شهراً. (قطر المحیط). || بچه ٔ گوسپندان که در طلوع سهیل زاده باشد، سپس قیظی. (منتهی الارب). نتاج الغنم مع طلوع سهیل و هو بعدالقیظی. (اقرب الموارد). || باران که در اول خریف بارد. (منتهی الارب). باران که در گرما آید. (مهذب الاسماء). || نباتی که در اول خریف روید. (قطر المحیط). || رفتن گرما و آمدن سرما. (قطر المحیط).


سیامک

سیامک. [م َ] (اِخ) نام پسر کیومرث. (برهان) (از آنندراج) (غیاث):
سیامک بدش نام فرخنده بود
کیومرث را دل بدو زنده بود.
فردوسی.

سیامک. [م َ] (اِخ) نام یکی از پهلوانان توران که در جنگ دوازده رخ بدست گرازه ٔ ایرانی کشته شد. (برهان):
گرازه بشد با سیامک بجنگ
چو شیر ژیان با دمنده نهنگ.
فردوسی.

سیامک. [م َ] (ص) مجرد که از ترک و تجرد باشد. (برهان) (آنندراج). برساخته فرقه ٔ آذرکیوان است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 254 شود. در اوستا «سیامک » به معنی سیاه موی مند، دارای موی سیاه و جزو اول آن «سیاوا» (سیاه) است. (از برهان قاطع چ معین).

فرهنگ فارسی هوشیار

صفری

نخستین باران زمستانی

واژه پیشنهادی

تئاتری با بازی سیامک صفری

گورخواب ها

مرثیه ای برای یک دراکولا

دون کامیلو

خانه سربی

مونولوگ بام طهران

منهای دو

معادل ابجد

سیامک صفری

511

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری